درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل تنگی هام وانتظار و آدرس shame-mahtab.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 64
بازدید کل : 9672
تعداد مطالب : 47
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


دل تنگی هام وانتظار
پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 22:7 ::  نويسنده : ریحانه       

azizam ba to bodan baram bhtarine eshgham baham bmon ghol midam ghalbamo farsh ghadamhat konam



پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 10:58 ::  نويسنده : ریحانه       

عزیزترازجانم سوگندبه عشق که تا ابدباعشقت میمانم وباان جان میدهم مهربانم عزیزترازجان دنیایی تاریک من با روشنی وجودت روشن شدگرمی هرم نفسات وجودم راسوزاندمحبوبم ایامیشوددستانتت رادردستان کسی گذاشت درحالی که انها به دستان مردانه توعادت کرده اندایا میشودلب برلبهای کسی گذاشت که لبان ووجودم درعطش جام وجودتومیسوزندبهترینم شایدحرفهاییم مسخره باشدولی من بی توزندگیم پوچ است صدای قلبم نفسهام همه بدون تومی ایستدمرده متحرک ...بهارقلب من بی توزندگی =مرگ پس بازرگردووجودم رادرگرما وجودت را پناه ده بگذاراخرین جرعه جام وجودم درکنارتوباشم R



پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 10:52 ::  نويسنده : ریحانه       

 

 

 

خیلی وقته دیگه بارون نزده
رنگ عشق به این خیابون نزده


خیلی وقته ابری پر پر نشده
دل آسمون سبک تر نشده

 


مه سرد رو تن پنجره ها
مثله بغضه توی سینه ی منه

 


ابر چشمام پر اشکه ای خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه


خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده


بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست
کوه غصه از دلم رفتنی نیست


حرف عشق تو رو من با کی بگم
همه حرفا که آخه گفتنی نیست


خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بد جوری دلتنگ شده


خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو
بد جوری دلتنگ شده..



پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 10:49 ::  نويسنده : ریحانه       

 

به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع، ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه، خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند : نشد!



پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 10:47 ::  نويسنده : ریحانه       

مشت می کوبم بر در

پنجه می سایم بر پنجره ها

من دچار خفقانم خفقان

من به تنگ آمده ام از همه چیز

بگذارید هواری بزنم

ای

با شما هستم

این درها را باز کنید

من به دنبال فضایی می گردم

لب بامی

سر کوهی

دل صحرایی

که در آنجا نفسی تازه کنم

آه

می خواهم فریاد بلندی بکشم

که صدایم به شما هم برسد

من به فریاد همانند کسی

که نیازی به تنفس داد

مشت می کوبد بر در

پنجه می ساید بر پنجره ها

محتاجم

من هم آوازم را سر خواهم داد

چاره درد مرا باید این داد کند

از شما خفته ی چند

چه کسی می آید با من فریاد کند ؟

 



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 10:17 ::  نويسنده : ریحانه       
 

 

گفتم مادر! ...
گفت: جانم
گفتم درد دارم! ...
گفت: بجانم
گفتم خسته ام! ...
گفت: پریشانم
گفتم گرسنه ام! ...
گفت : بخور از سهمِ نانم ... ... ... ...
گفتم کجا بخوابم! ... گفت: روی چشمانم
اما یک بار نگفتم: مادر من خوبم شادم...!
همیشه از درد گفتم و از رنج
به سلامتی مادر واسه اینکه دیوارش از همه کوتاهتره!
به سلامتی مادر بخاطر اینکه هیچوقت نگفت من همیشه گفت بچه هام...
به سلامتی مادر بخاطر اینکه همیشه از غمهامون شنید اما هیچوقت از غمهاش نگفت
به سلامتی مادر بخاطر اینکه از سلامتیش برای سلامتی بچه هاش همیشه گذشته
به سلامتی مادر بخاطر زندگی که همراه با شادی و امید و مهربونی بهمون میده
به سلامتی مادرچون هیچوقت خستگیشو به رخمون نمیکشه و ازش گلایه ای نمیکنه
به سلامتی مادر چون اگه خورشید نباشه میشه گذرون کرد اما بدون حضور مادر


چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 23:22 ::  نويسنده : ریحانه       

Ring my bell, ring my bells..
بهم یاد آوری کن

Ring my bell, ring my bells

بهم یاد آوری کن


Ring my bell, ring my bells
بهم یاد آوری کن

Ring my bell, ring my bells
بهم یاد آوری کن


Sometimes you love it
گاهی اوقات عاشقشی


Sometimes you don't
گاهی اوقات نه


Sometimes you need it and you don't wanna let go
بعضی وقتا هم بهش نیاز داری و نمیخوای از دستش بدی


Sometimes we rush it
بعضی وقتا بخاطرش عجله می کنیم


Sometimes we fall
بعضی وقتا موفق نمیشیم


It doesn't matter baby we can take it real slow
اما اصلا مهم نیست عزیزم، میتونیم سخت نگیریم


Cause the way that we touch is something that we can't deny
چون این نوازشها رو هیچکدوممون نمیتونیم نا دیده بگیریم


And the way that you move oh it makes me feel alive
و اون راه رفتنت به من احساس زنده بودن میده


Come on
عجله کن


Ring my bell, ring my bells
بهم یاد آوری کن


Ring my bell, ring my bells
بهم یاد آوری کن


You try to hide it
سعی می کنی مخفیش کنی


I know you do
میدونم که این کارو می کنی


When all you really want is me to come and get to
وقتی تمام چیزی که میخوای من هستم


You move in closer
به من نزدیک میشی


I feel you breathe
نفسهات رو احساس می کنم


It's like the world just disappears when you around me oh
وقتی کنار منی احساس می کنم دنیا محو میشه


Cause the way that we touch is something that we can't deny
چون این نوازشها رو هیچکدوممون نمیتونیم نا دیده بگیریم


And the way that you move oh it makes me feel alive
و اون راه رفتنت به من احساس زنده بودن میده


Come on
عجله کن


Ring my bell, ring my bells
بهم یاد آوری کن


Ring my bell, ring my bells
بهم یاد آوری کن


Ring my bell, ring my bells
بهم یاد آوری کن


Ring my bell, ring my bells
بهم یاد آوری کن


I say you want, I say you need
میدونم میخوای، میدونم بهش نیاز داری

I can tell by your face, you know the way it turns me on
از صورتت میتونم بخونم میدونی که چطور حالمو جا بیاری


I say you want, I say you need
میدونم میخوای، میدونم بهش نیاز داری

I will do what it takes, I would never do you wrong
هر کاری لازم باشه انجام میدم، همیشه با تو روراست خواهم بود


Cause the way that we love is something that we can't fight oh yeah
چون عشقی که بین ما وجود داره رو نیشه نادیده گرفت

I just can't get enough oh you make me feel alive so come on
از تو سیر نمیشم، آه، به من احساس زنده بودن میدی


Ring my bell, ring my bells
بهم یاد آوری کن


Ring my bell, ring my bells
بهم یاد آوری کن


I say you want, I say you need
میدونم میخوای، میدونم بهش نیاز داری


Ring my bell, ring my bells
بهم یاد آوری کن


Ring my bell, ring my bells
بهم یاد آوری کن


I say you want, I say you need
میدونم میخوای، میدونم بهش نیاز داری


Ring my bell, ring my bells

بهم یاد آوری کن



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 20:15 ::  نويسنده : ریحانه       

 



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 15:24 ::  نويسنده : ریحانه       

هر لحظه عاشق بودن سخته

هر لحظه یاد چشمات افتادن سخته

هر لحظه سوختن و ساختن سخته

هر لحظه بی تو بودن سخته

هر لحظه به یادت بودن سخته

هر لحظه عشقتو خوندن سخته

هر لحظه عکست رو بوسیدن سخته

هر لحظه تصور آغوشت سخته

اما من این سختی رو خیلی دوست دارم

چون تو رو نداشتن خیلی سخت تره....



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 15:20 ::  نويسنده : ریحانه       

 

عشق یعنی راه رفتن زیر باران

 عشق یعنی من می روم تو بمان

عشق یعنی آن روز وصال

 عشق یعنی بوسه ها در طول سال

عشق یعنی پای معشوق سوختن

 عشق یعنی چشم را به در دوختن

 عشق یعنی جان می دهم در راه تو

عشق یعنی دستان من دستان تو

عشق یعنی .... دوستت دارم تورو

عشق یعنی می برم تا اوج تورو

عشق یعنی حرف من در نیمه شب

 عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب

عشق یعنی انقباض و انبساط

عشق یعنی زندگیم وصل به توست

 عشق یعنی قلب من در دست توست

عشق یعنی عشق من زیبای من

عشق یعنی عزیزم دوستت دارم



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 14:41 ::  نويسنده : ریحانه       

 

اي آفريننده ام

زیباترین آغاز را با تو تجربه کردم

پس تا زیباترین پایان با تو میمانم در اين مهم ياري ام كن

اي زيباترين

به من ياري بده زيبا زندگي كنم تا زيبا پرواز كنم

 



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 14:37 ::  نويسنده : ریحانه       

 

به یاد می آورم لحظه هایی را که شانه هایم پناه امن خستگی هایت بود
وقتی دستانم را می فشردی و می گفتی دوستت دارم را خوب به خاطر دارم
آن لحظه ها که هر چه خطا می کردی چشمهایم دیده و ندیده می بخشیدند
یادم می آید می گفتی بی من زندگی محال است و با من همه چیزت آسان می شود
دیگر نمی دانم چگونه بر ماندن ترغیبت کنم ! چه کنم تا بفهمی من بی تو، نمی شود !
ولی باز هم دوستت دارم ... رهایی از آن ِ تو ... فقط ای کاش می دانستم این اصرار تو بر رفتن در چیست



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 1:7 ::  نويسنده : ریحانه       

بمیردانکه غربت رابنا کرد

توراازمن

مراازتوجداکرد



چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 1:4 ::  نويسنده : ریحانه       
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 1:0 ::  نويسنده : ریحانه       

درجوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد

درقفس ماندم ولی صیادآزادم نکرد

آتیش عشقت چنان اززندگی سیرم کرد

آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد

 



ادامه مطلب ...


سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 15:46 ::  نويسنده : ریحانه       

می ترسم کسی بوی تنت را بگیرد

نغمه های دلت رابشنود

وتوخوبگیری به ماندنش

چه احساس خط خطی وجهنمی است

این عاشقانه های حسودمن



سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 15:36 ::  نويسنده : ریحانه       

 


هوای دفترم امشب هوای دلتنگی است

غرور و بغض و نیازم غریق یکرنگی است

دچار می شوم اینجا ... دچار یک غربت

تمام ثانیه هایم اسیر این جنگی است،

که در گرفته میان گریز و جا ماندن

در این هوای تمنا، چه جای دلسنگی است؟

بهانه های قدیمی هنوز بیدارند

برای من که غرورم شکسته این ننگی است

نباید از تو بگویم ... نباید از تو بخوانم

غرور لعنتیِ من دچار بیرنگی است

گذشته بودم و با خود خیال می کردم،

فقط تویی که هوایت هوای دلتنگی است

هنوز بعدِ فراقی که بین ما افتاد،

گمان ساده ی خامم به فکر همرنگی است

دوباره بی تو من امشب عروج خواهم کرد

به سوی خاطره هایی که از دلی سنگی است!
 
 


ادامه مطلب ...


سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 15:28 ::  نويسنده : ریحانه       
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم
 
 

 
در چشمانت خیره شوم...دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم
 
 

 
 

 
منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم
 
 

 
سر رو شونه هایت بگذارم....
 


 
 

از عشق تو.....از داشتن تو...اشک شوق ریزم

 
منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش بگیرم
 
بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم
 
وبا تمام وجود قلبم وعشقم را به تو هدیه کنم
 
اری من تورا دوست دارم
 
وعاشقانه تو را می ستایم


ادامه مطلب ...


سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 15:5 ::  نويسنده : ریحانه       

روزی دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، پرسید: «چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟»
پسر جواب داد: «دلیلشو نمی‌دونم؛ اما واقعاً دوسِت دارم!»
- تو هیچ دلیلی نمی‌تونی بیاری؛ پس چطور دوسم داری؟ چطور می‌تونی بگی عاشقمی؟
- من جداً دلیلشو نمیدونم؛ اما می‌تونم بهت ثابت کنم!

- ثابت کنی؟ نه! من می‌خوام دلیلتو بگی!
- باشه.. باشه! میگم؛ چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی، دوست داشتنی هستی، باملاحظه هستی، بخاطر لبخندت..
آن روز دختر از جواب‌های پسر راضی و قانع شد.
متأسفانه، چند روز بعد، دختر تصادفی وحشتناک کرد و به حالت کما رفت.
پسر نامه‌ای در کنارش گذاشت با این مضمون:
«عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم؛ اما حالا که نمی‌تونی حرف بزنی، می‌تونی؟ نه! پس دیگه نمی‌تونم عاشقت بمونم! گفتم بخاطر اهمیت دادن‌ها و ملاحظه کردنات دوسِت دارم؛ اما حالا که نمی‌تونی برام اونجوری باشی، پس منم نمی‌تونم دوست داشته باشم! گفتم واسه لبخندات عاشقتم؛ اما حالا نه می‌تونی بخندی و نه حرکت کنی! پس منم نمی‌تونم عاشقت باشم! اگه
عشق همیشه دلیل بخواد مث الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره! واقعاً عشق دلیل می‌خواد؟ نه! معلومه که نه! پس من هنوز هم عاشقتم.»



ادامه مطلب ...


دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 20:12 ::  نويسنده : ریحانه       



دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 19:47 ::  نويسنده : ریحانه       

 برای من همین خوبه . .

 

 که با رویات میشینم

 

تو رو از دور می بوسم . .

 

 تو رو از دور می بینم . . !

 

 برای من همین خوبه . .

 

 بگیرم رد دنیاتو !

 

 ببینم ، هرکجا میرم . .

 

 از اونجا رد شدم باتو . . !

 

 همین که حال من خوش نیست . .

 

 همین که قلبم آشوبه . .

 

 تو خوش باشی ، برای من . .

 

 همین بد بودن هم خوبه . . !

 

 به اینکه بغضم از چی بود

 

 به اینکه تو دلم چی نیست . .

 

 تمام عمر خندیدم . .

 

 " تمام عمر " شوخی نیست . . !

 

 برای من همین خوبه . .

 

 بدونی بی تو نابودم . . !

 

 اگه جایی ازت گفتن !

 

 بگم من عاشقش بودم . .

 

 برای من همین خوبه . .

 

 که از هرکی تورو دیده . .

 

 شبی صد بار می پرسم :

 

 ازم چیزی نپرسیده . . ؟



ادامه مطلب ...


دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 1:18 ::  نويسنده : ریحانه       

 

 



دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 1:12 ::  نويسنده : ریحانه       

 

 



دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 1:5 ::  نويسنده : ریحانه       

 

 



دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 1:2 ::  نويسنده : ریحانه       

 

 



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 23:58 ::  نويسنده : ریحانه       

 

قرارتنهایی ماروزجدایی فردابود

خلاصه فرداواسه ما شروع کلی دردا بود

فرداقراربودمن وتوازهمدیگه جدابشیم

فرداقراربودمن وتوهمدم گریه بی صدابشیم     

 



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 23:57 ::  نويسنده : ریحانه       

گفتمش:دل میخری؟پرسید چند؟!

گفتمش:دل مال تو،تنها بخند

خنده کدد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز

آمدم او رفته بود

دل  ز دستش روی خاک افتاده بود

جای پایش روی دل جا مانده بود

 

 



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 23:56 ::  نويسنده : ریحانه       

 

من دلم تنگ کسی است

که به دلتنگی من می خندد

باور عشق برایش سخت است...

ای خدا،باز به یاری نسیم سحری

می شود آیا دل به دل نازک من بر بندد

 



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 23:55 ::  نويسنده : ریحانه       

وقتی که دلتنگ شدی

به یادبیار

کسی روکه خیلی دوستت داره

وقتی ناامیدشدی

به یادبیار

کسیوکه تنهاامیدش تویی

وقتی ساکت شدی

به یادبیار

کسیوکه به شنیدن صدای تومحتاجه

 



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 23:55 ::  نويسنده : ریحانه       

تمام ماجرای من

سه واژه شدبرای تو

سه واژه ی جدا،جدا

من و.....

شب و.....

هوای تو......

 



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 23:53 ::  نويسنده : ریحانه       

شرمنده ام که بی تونفس میکشم هنوز



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 3:19 ::  نويسنده : ریحانه       

آمد به سر قرار تنهایی من

به کوپه‌ای از قطار تنهایی من

آمد چمدان به‌دست آرام نشست

تنهایی تو کنار تنهایی من


***

بیهوده نه از زیاد و کم حرف زدیم

نه لحظه‌ای از شادی و غم حرف زدیم

تا صبح من و خدا نشستیم و فقط

درباره تنهایی هم حرف زدیم



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 3:8 ::  نويسنده : ریحانه       

خاطراتم را بس که ورق زدم می نالیدن برگهای بی زبان 

 

دنبال چی می گشتم...؟ نمی دانم !

شاید ...

معصومیت از دست رفته را جستجو می کردم 

لابه لای ورقهای پوسیده و زخمی دلم .

 



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 3:2 ::  نويسنده : ریحانه       

گاهی اوقات 

 

فکر کردن به بعضی ها…


ناخودآگاه لبخندی روی لبانت می نشاند…
دوست دارم

این لبخند های بیگاه و آن بعضی ها را
.



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 2:56 ::  نويسنده : ریحانه       

گشتم و گشتم! چون حقیقت را یافتم رفتم پیش او، گفتم خدایا ازهمه دلگیرم، گفت حتی من؟ گفتم خدایا دلم را ربودند، گفت پیش از من.  گفتم خدایا چقدر دوری، گفت تو یا من! گفتم خدایا تنها ترینم! گفت پس من؟ گفتم خدایا کمک خواستم. گفت غیر از من؟ گفتم خدایا دوست دارم، گفت بیش از من. گفتم خدایا اینقدر نگو من! گفت:

من توام، تو من!

         من توام، تو من!

                  من توام، تو من!

 

 

 

 

 

                             من توام، تو من!



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 2:52 ::  نويسنده : ریحانه       

 

بعضی وقتا فقط یه نفر رو میخوای که حرفت رو بفهمه...

یه نفر که مسخره ات نکنه...

بعضی وقتا میخوای هیچ حرفی نزنی!!!ساکت.آروم...اماحرفت میارن!!!!

بعضی وقتا همه انگار دشمنتن!!!همین!!

بعضی وقتا بدخنجری از دوستات میخوری...نه یکی..نه دوتا..چندتا..رفیق نامرد از سیانور هم بدتره...

بعضی وقتا اصلامیپرسی من چرا زنده ام؟؟؟

بعضی وقتا از همه عصبانی هستی!!

بعضی وقتا بیخودی همه رو دوست داری!!!

اما همیشه دلتنگی!دلتنگ کسانی که میتونی داشته باشی اما نتونستی...

...



شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 10:37 ::  نويسنده : ریحانه       

 

 

 

خدایــــــــــــا

 

 

 

معشـــــــــــــــــوق من

 

 

 

امشــــــــــــــــــــــــــــــــــــب در

 

 

 

آغـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوش

 

 

 

 

کیست هر کجا

 

 

 

هـــــــــــــــــــــــــــــست

 

 

 

 

تنهایش مگــــــــــــــــــــــــــذار

 

 



شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 10:28 ::  نويسنده : ریحانه       

جواب سوالم تو باشی اگر..
ز دنیا ندارم سوالی دگر

که من پاسخی چون تو میخواستم...



شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 10:19 ::  نويسنده : ریحانه       

عشق چیست؟

از قرن‏ها پیش عشق احساس قلبی شناخته می‏شده است اما از قرن هجدهم به بعد که علم قلب‏شناسی بال و پر گرفت، جایگاه عشق به مرور متزلزل شد تا آنکه در نهایت در قرن بیستم، عشق احساسی تولید و کنترل شده از سوی مغز و نتیجه فعل و انفعالات شیمیایی در بدن خوانده شد. با پیشرفت هر چه بیشتر علم، مشخص شد عشق نتیجه واکنش متقابل مغز (مراکز مربوط به غرایز، احساسات و منطق) و قلب است. ده‏ها هزار نورون اطلاعات درونی را به مغز مخاطره می‏کنند و در نهایت مرکز مربوط به غرایز این اطلاعات را بررسی کرده و دستور بروز عکس‏العمل‏های فیزیکی مثل تندشدن ضربان قلب، سرخ شدن پوست و عمیق‏تر شدن تنفس را صادر می‏کند.

آیا واقعا عاشقی؟

برخی نشانه‏ها می‏تواند به شما اثبات کند که عاشق طرف مقابل هستید و او هم به همان اندازه شما را دوست دارد.

1 به سمت هم کشیده می‏شوید

یکی از نشانه‏های عشاق این است که از کنار هم بودن احساس غرور می‏کنند و همدیگر را در مقابل دیگران به‏گونه‏ای توصیف می‏کنند که انگار برترین هستند. در مقابل افرادی که همدیگر را دوست دارند اما عاشق واقعی نیستند، عیوب همدیگر را بیشتر از خوبی‏های هم می‏بینند و هر یک در رابطه احساس حقارت می‏کنند.

2 با هم خوش می‏گذرانید

وقتی عاشقید حضور طرف مقابل لذت‏بخش است و در عین داشتن اضطراب، فرد عاشق احساس لذت می‏کند و این درواقع همان تقابل عقل و احساس است. وقتی با فردی قراری عاشقانه دارید، اما احساس افسردگی خستگی و سردرگمی می‏کنید یعنی یا شما عاشق نیستید یا طرف مقابلتان.

3 همیشه برای هم حاضرید

وقتی با او تماس می‏گیرید حتی اگر در جلسه کاری باشد پاسخ شما را کوتاه هم که شده می‏دهد. همیشه خوش خلق است و به دنبال فرصتی برای دیدنتان می‏گردد. تمامی این کارها یک معنا دارد طرف مقابل عاشق شماست. شما اولویت اول او هستید، او می‏خواهد این حس را نشانتان دهد. اگر طرف مقابلتان به شما زنگ نمی‏زند خود را با کار سرگرم کرده و وقتی با شماست مرتبا با تلفن حرف می‏زند یعنی عاشقتان نیست.

4 نگران هم هستید

وقتی با هم هستید از شما می‏پرسد که روز خوبی را گذرانده‏ای یا نه و اینکه شما مشکلی نداری؟ به عبارت دیگر فرد عاشق نیازهای نارسیسیک خود را فراموش می‏کند و به دیگری گرایش می‏یابد. این گرایش نه از روی احترام، بلکه به خاطر عشق است. اگر طرف مقابلتان توجه زیادی به شما نشان نمی‏دهد و مشکلات درگیری‏هایتان برای او مهم نیست، چشم و گوشتتان را بهتر باز کنید.

5 آسیب‏پذیرید

فرد عاشق دوست دارد برای طرف مقابل از خود بگوید؛ از هر آنچه که دوست دارد از کودکی‏اش و موقعیت‏هایی که از دست داده. او سعی می‏کند اعتماد طرف مقابل را به دست بیاورد البته با توصیف آنچه که هست نه آنچه که باید باشد. معمولا خود را آسیب‏پذیر نشان می‏دهد تا در پناه دیگری امنیت و محبت را بیابد. اگر طرف مقابل شما اظهار می‏کند که مردها و زن‏ها را خوب می‏شناسد، مراقب باشید. او تنها می‏خواهد مدتی را با شما خوش بگذراند.

6 در رویای هم هستید

داشتن یک خانه، فرزندان زیاد و زندگی رویایی. عاشق‏ها رویاهای هم را همانند یک پازل کنار هم می‏چینند و زندگی آینده را کنار هم می‏سازند. اگر فردی که در کنار شماست، زندگی را یکنواخت می‏بیند و اشتیاقی به رویاپردازی ندارد و اهمیتی به برنامه‏ریزی‏های شما برای آینده نمی‏دهد، خود را گول نزنید او عاشق شما نیست. وقتی عاشق کسی هستید، بزرگ‏ترین نگرانی این است که چگونه فرد مقابل را از احساسات خود نسبت به او باخبر کنید. اکثر افراد فکر می‏کنند باید این کار را به صورت ناخودآگاه و در کمتر از 3 ثانیه انجام داد اما این بدترین روش است. اگر جزو افرادی هستید که تصور می‏کنید برای ابراز احساساتتان باید جلو بروید و به فرد مقابل بگویید «سلام من شما را دوست دارم و می‏خواهم با هم باشیم»، تکنیکی است که تنها باعث دورشدن طرف مقابل از شما خواهد شد. پس به این 6 روش عمل کنید. به طور حتم این روش‏ها موثرتر خواهد بود.

7 دلتان را به دریا بزنید

می‏گوید 4 ماه است که عاشق او شده اما جرات نمی‏کند به او بگوید. اما چرا؟ چون نمی‏داند عکس‏العمل او چه خواهد بود؟!

اگر عاشق هستید به جای انتظار کشیدن راهی برای بیان خواسته‏تان پیدا کنید با انتظار چیزی درست نمی‏شود. پا پیش بگذارید و به نحوی باب صحبت را باز کنید.

8 نگویید عاشق شما هستم

هرگز در برخورد اول به فرد مقابل نگویید که عاشقانه او را دوست دارید. می‏توانید پیشنهاد رفتن به سینما یا رستوران را به او بدهید تا با هم بیشتر آشنا شوید. به احساسات طرف مقابل احترام بگذارید و قدم به قدم پیش روید.
9 منتظر موقعیت باشید

مطمئنا نمی‏شود در یک جمع دوستانه به خانمی گفت که عاشقش هستید. برای اظهار عشق همه چیز باید برنامه‏ریزی شده باشد. بهترین زمان از روز برای بیان احساسات، عصر است. البته برای بیان احساساتتان موقعیت فرد را در نظر بگیرید، اگر فرد مقابل شما درگیر کار و رسیدگی به دستورات رییس خود است یا به تازگی بحثی با دوستان یا والدینش داشته، مطمئنا توجهی به اظهار عشق شما نخواهد کرد. بهتر است بعد از اینکه موقعیت مناسبی یافتید رودررو (نه تلفنی یا با فرستادن اس‏ام‏اس و ایمیل) اظهارات خود را ابراز کنید و خجالت را کنار بگذارید.

10 اصرار نکنید، از نو شروع کنید

به عکس‏العمل‏های طرف مقابل احترام بگذارید. اگر او درخواست شما را رد کرد، بیش از حد اصرار نکنید. شانس دیگری به خود بدهید و بعد از مدتی صبر (مثلا پس از گذشت چند روز) دوباره درخواستتان را مطرح کنید. اگر در نهایت موفق نشدید به احساسات طرف مقابل بها دهید.

11 اعتماد به نفس داشته باشید

آنچه زنان را عاشق مردان می‏کند، ثبات‏قدم و اعتمادبه‏نفس آنهاست. پس با ترس و لرز برای اظهار عشق قدم برندارید. اگر واقعا نمی‏دانید چگونه باید عشقتان را ابراز کنید چند کتاب و مجله بخوانید یا در سمینارهای مربوطه شرکت کنید. وقتی اعتمادبه‏نفستان به اندازه کافی بالا رفت، عشقتان را ابراز کنید.

12 بیش از حد رمانتیک نباشید

در برخی فیلم‏ها می‏بینیم که عشاق نیمه‏شب در جنگل زیر نور ماه یا در هلی‏کوپتر هنگام سقوط، عشقشان را ابراز می‏کنند، اما بهتر است شما منطقی‏تر باشید. براساس زندگی خودتان موقعیت مناسب را بیابید و درخواستتان را مطرح کنید.



ادامه مطلب ...


شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 10:12 ::  نويسنده : ریحانه       

 

چه کار کردي ؟؟

چه کردی با من؟...

میخواهم بنویسم...

اما از چه ؟ از کی ؟ و برای چی؟...

وجود ملتهبم در انتظار گذشت لحظه هاست...

اما برای شنیدن چه کلامی؟...

می خواهم بنویسم...

از تو....

از این نیامدن و قصد رفتن کردنت....

می خواهم بنویسم اما دستهایم می لرزد...

چه کردی با من؟...

چه خواستم ز تو که دریغ میکنی؟

چه خواستی که نکردم؟...

غم نبودنت به جانم نیشتر میزند ...

اما درمانی نیست که به مقابلش روم...

آخر تو تنها امید بودی ... تنها دعای شبانه ام